پر شده از سکوت

دلنوشته های ناخوانده

پر شده از سکوت

دلنوشته های ناخوانده

سلام


سلام شاید آشناترین حرف برای شکستن سکوت است

پس سلام

شده مثل من بشی ؟


تا حالا بی تفاوت شدی به زندگی؟

شده که دیگه بود و نبود آدمهایی که دوستشون داشتی دیگه برات بی معنی باشه؟

این قصه این روزهای منه

حال و هوای بدیه

آسمون لحظه هام تیره و تاره

نفسم برای بالا اومدن دیگه انگیزه نداره

من با زندگی دیگه درگیر آینده نیستیم

هرچه را پیش آید خوشایدیم

خیلی سخته تو هوای کسی نفس بکشی که یک روز تموم زندگیش بودی

و یک روز ...

سخته لبخند بزنی و بگی همه چی آرومه وقتی حتی تو آرامشی برای ساعت های پیش روت حس نمیکنی

آره این منم و این روزها  و هزار فکر مبهم که شده شالوده گذروندن ثانیه هام

در جستجوی عشق ...

در جستجوی عشق


سایه های شب را در وهم خیال خود شکستن


سایه گاه آفتاب را بر تن و داغ خورشید را بر تن داشتن


در روزها و شبها به دنبال یار دویدن


کار آسانی نبود

دلتنگ که باشی ...

دلتنگ و دل شکسته که باشی

همه چیز دلگیر است